یه اصفهانیه رو به جرم قتل زن و مادر زنش داشتن محاکمه میکردن!
قاضی بهش میگه: شما مظنون به قتل همسرتون توسط ضربات چکش هستید! یهو یکی از افراد بسیار عزیز و محترم جامعه از پشت دادگاه داد میزنه: ای کثافت بی شرف
دوباره قاضی میگه: در ضمن شما مظنون به قتل مادر زن جانتان با ضربات چکش هم هستید!
دوباره اون فرد محترم میگه: ای بچه فلانه کثیف خارفلان مادربهمان!
قاضیه این دفعه دیگه عصبانی میشه و میگه: آقای فرد محترم جامعه، میدونم که به خاطر این بی رحمی و جنایت چقدر از این آقا بدتون میاد، اما اگه یک بار دیگه از این حرفای رکیک بزنین ناچار میشم که از دادگاه اخراجتون کنم!
ارمنیه و ترکه و رشتیه و اصفهانیه یک عمر رفیق بودن. باری، از بخت بد، ارمنیه مرحوم میشه، باقی رفقا هم میرن تشییع جنازش. رسم این ملت هم گویا این بوده که هرکدوم از نزدیکان باید دم آخری یک پولی مینداختن تو قبر. خلاصه اول ترکه میره بالاسر قبر و کلی گریه زاری میکنه و آخر هم دست میکنه، ده تا هزاری میندازه تو قبر. بعد رشتیه میاد باز کلی آه و ناله میکنه و بعد هم دست میکنه ده تا هزاری میندازه تو قبر. آخری نوبت اصفهانیه میشه، میاد جلوی قبر کلی گریه زاری میکنه، آخرش هم با بغض میگه: شرمنده، من صبح وقت نشد برم بانک پول بگیرم. بعد یک چک سیهزارتومنی مینویسه میندازه تو قبر، بیستهزارتومن بقیشو برمیداره
بچه یه اصفهانی شکم درد میگیره میبرنش بیمارستان دکتره بعد از عمل از اتاق عمل میاد بیرونو میگه الحمد و لله عمل با موفقیت انجام شد و ما این سکه 5 ریالی رو از شکم بچه در اوردیم اصفهانیه میره جلو میگه آقای دکتر اول 5 ریال ما رو بدین حسابمون با هم قاطی نشه
یه روز یه مردی در اصفهان در یه خانه ای را میزنه وآب برای رفع تشنگی درخواست میکنه دختر بچه ای دم در میاید و یک کاسه دوغ خنک به مرد میده ، وقتی مرد تا آخر دوغ را سر میکشد به دختره میگه کوچولو شما هر که درب خانه تان را بزنه و آب بخواهد بهش دوغ خنک میدید دختر بچه میگه نه بابا دیشب مهمان داشتیم دوغ درست کردیم منتها سوسک افتاد توش برای همین چون می خواستیم دور نریزیم دادیم شما خوردید ، با شنیدن این حرف مرد عصبانی میشه و میزنه کاسه دوغ را میشکنه، آنوقت دختر داد میزنه و میگه مامان - مامان این آقائه زد کاسه غذای سگمان رو شکست
یارو ترکه چربی داشته میره دکتر، دکتره میگه روزی 4 کیلومتر بدو.
بعد یه هفته ترکه زنگ میزنه به دکتره میگه : دکتر رسیدم لب مرز هالا چی کار کنم؟!!!
مادره به بچش میگه : می دونم موهای خواهرت رو کشیدی شیطونه گولت زد.
میگه :آره ولی لگتی که تو دلش زدم ابتکار خودم بود!!!!
به ترکه میگن یه موجود نام ببر! میگه: یخ!
میگن یخ که موجود نیست!
میگه: پس همه جا نوشتن یخ موجود است!!!
به عربه میگن آرزوت چیه؟
میگه آرزوم اینه برای یه بارم شده صبح قبل از کیرم از خواب بیدار شم!
! حضرت عیسی تو بهشت دنبال پدرش میگشته. میرسه به یه پیرمرده که داشته چوب میتراشیده. بهش میگه کارت تو دنیا همین بود پیرمرده میگه آره میگه بچه نداشتی ؟
پیرمرده میگه زن نداشتم ولی خدا بهم یه پسر داد که گمش کردم ولی بعدها خیلی معروف شد .حضرت عیسی داد میزنه پدرررررر . پیرمرده هم داد میزنه پینوکیووووو
اگه دلت خواست به من jazire_tanhatarin@yahoo.com یه نظری بدید!